نامه یک زندانی سیاسی محکوم به مرگ به افکار عمومی

 

کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی: مصطفی سلیمی ( ایلویی ) فرزند عبدالله، اهل روستای ئیلوو منطقه تیلکو از توابع شهرستان سقز است که در سال 1380 به عضویت یکی از احزاب اپوزیسیون کرد درآمد و به مدت سه سال با آن همکاری کرد. او  اواخر سال  1382 به همکاری خود با آن حزب پایان داد و متعاقباً در منزل یکی از اقوام خود در شهر نهاوند واقع در استان لرستان ساکن شد. نیروهای امنیتی در همان زمان اقدام به دستگیری وی کردند و پس از انتقال به اداره های اطلاعات و دادگاههای سنندج و سقز، حکم اعدام به اتهام اقدام علیه امنیت کشور از طریق محاربه صادر و به وی ابلاغ شد.

 

مصطفی سلیمی زندانی سیاسی محکوم به اعدام ، طی نامه ای که از زندان سقز به دست ستاد مرکزی کمپین رسیده ، به سازمانهای حقوق بشری این چنین میگوید.

 

در اواخر سال 82 پس از پایان دادن به کار سیاسی در یکی از احزاب کردی در شهر نهاوند ( لرستان) در خانه یکی از اقوام خود  توسط نیروهای امنیتی دستگیر و روانه اطلاعات شهر سنندج و پس از آن به بازداشت گاه اطلاعات شهر سقز منتقل شدم که بعد از مدتی مرا به دادگاه بردند که در آنجا به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و محاربه با خدا به اعدام محکوم شدم. از آن جلسه ی  دادگاه سالهای زیادی میگذرد شاید نزدیک به 5 سال است که من حکم اعدام دارم و در سلول های زندان هر شب به انتظار صحرگاهی هستم که با صدای زندان بان از خواب بیدار شوم و مرا به دارآویزند. شب های پر اصطرابی می گدرانم  که چه موقعه اعدام می شوم و از این بلاتکلیفی خلاص م شوم.  نزدیک به 5 سال است که شب و روز حلقه طلناب دار را در گردن خود احساس می کنم. از مرگ هراسی ندارم چرا که به گفته احسان  هر مرگ اشارتی است به حیاتی دیگر.

 

به مدت یک سال و نیم به زندان گوهر دشت کرج منتقل شدم. در آنجا به انواع شیوه های گونان مورد شکنجه هاي روحي قرار گرفتم که به مدت یک ماه دست به اعتصاب غذا زدم.  نهایتا به بهداری زندان منتقل شدم و به ناچار مرا دوباره به زندان سقز انتقال دادند .

 

دقیق نمیدانم اما باید 40 سالم باشد. همسرم بعد از بازداشتم  از من جدا شد و پسرم اشکان كه بايد حدود 15 سال داشته باشد. سالهای طولانی را در سلول انفرادی و زندان سپری کرده ام. این موضوع باعث شده سن دقیق پسرم را بیاد نیاورم. او  نزد برادرم زندگی می کند  و من از این موضوع خوشحالم. ولي میدانم که  از نبود پدر و مادر به شدت رنج می برد. خیالم آسوده ام  از اینکه گاه گاهی خبرش را می شنوم. این مدت چند سال  را بدون اطلاع از روند پرونده ام گزارنده ام.  

 

حالا هم تنها نيت من از نوشتن این حرفها این نیست که انسانهای را غمگین کنم ولی بدانید که زندانیهای زیادی هستند که به درد من گرفتارند و کسی را ندارند پیگیر و دنبال کننده پروندشان باشد و یا حدقل گاه گاهی بیایند ملاقاتش و از احوالش جویا شوند .

 

در پایان از  تمامی مجامع بین المللی و حقوق بشری تقاضا دارم تا ضمن دفاع از من و امسال من ، صدای بی گناهی و بی پناهی ما را به مقامات بالا برسانند تا بدانند که ماها بی گناهیم و تاوان بی گناهی اعدام نیست .

 

مصطفی سلیمی

 

زندان شهر سقز ، یکشنبه 1388/11/04 |